قراره چی بدونیم؟
- مفهوم «پدر و مادر کافی» از نگاه علمی و روانکاوی
- چرا کافی بودن بهتر از بینقص بودن عمل میکنه
- ویژگیهای کلیدی والد کافی (مثل حضور مؤثر، پذیرش اشتباه، عشق بیقید و شرط)
- تفاوت بین راهنمایی و کنترل
- نقش والد کافی در رشد اعتمادبهنفس و امنیت روانی کودک
چرا کافی بودن توی نقش پدر و مادر، مهمتر از کامل بودنِ بینقصه؟
توی دنیای امروز که همهچی از فیلتر رد میشه و پر از پستای خوشگل و ایدهآل توی شبکههای اجتماعیه، خیلی از پدر و مادرا احساس میکنن باید همهچیزو عالی انجام بدن. انگار باید یه برنامه غذایی خاص بچینی، بازیهای هوشمند براش پیدا کنی، خونه رو مرتب نگهداری، اصلاً داد نزنی، همهی نیازاشو دقیق و بهموقع برآورده کنی و در کنارش خودت هم خوشحال و پرانرژی باشی!
اما واقعیت اینه: کامل بودن توی نقش پدر یا مادر نهتنها ممکن نیست، بلکه اصلاً هدف هم نیست! جالبه بدونی خیلی وقتا این تلاش برای بینقص بودن باعث میشه از خوب بودن واقعی فاصله بگیریم. درحالیکه این “خوب بودنه” که بچههامون واقعاً بهش نیاز دارن نه کامل بودنمون.
افسانهی پدر و مادر بینقص
کامل بودن یعنی چی؟ یعنی اشتباه نکردن؟ عصبانی نشدن؟ خسته نبودن؟ همیشه جوابِ درست داشتن؟
اما بچهداری یعنی شلوغی، بیخوابی، خستگی، اشک، لبخند، شک و گاهی حتی بیحوصلگی. یعنی یه زندگی واقعی، نه یه فیلم سینمایی.
وقتی خودمون رو مجبور میکنیم همهچی بینقص پیش بره، خیلی وقتا تمرکزمون از چیزای مهم مثل احساس بچهمون، سلامت روان خودمون یا ارتباطمون باهم منحرف میشه و فقط میریم سمت ظاهر کار: اینکه نمره خوب بگیره، آرام باشه، اتاقش تمیز باشه یا توی جمع درست رفتار کنه.
این فشار نهتنها روی خودمون زیاده، بلکه روی بچههامون هم هست. وقتی ما مدام استرس داریم، اونا هم یاد میگیرن که باید کامل باشن. یعنی اگه اشتباه کنن، دیگه دوستداشتنی نیستن. این حس، میتونه ریشهی اضطراب، کمالگرایی یا اعتمادبهنفس پایین توی بچهها باشه.
پدر و مادر «کافی» چه شکلیان؟
اصطلاح “پدر و مادر کافی” (Good Enough Parent) رو اولین بار یه روانکاو معروف به اسم دونالد وینیکات مطرح کرد. منظورش این بود که والدین قرار نیست بینقص باشن، فقط باید تا حد معقولی پاسخگو، مهربون و قابل اعتماد باشن.
۱. اشتباه میکنن، ولی قبولش میکنن
پدر و مادر کافی، گاهی اشتباه میکنن—مثلاً زودتر عصبانی میشن یا یه نیاز بچهشون رو دیر متوجه میشن. اما بعدش مسئولیت رفتارشون رو میپذیرن و به بچه نشون میدن که اشتباه کردن یعنی انسان بودن، نه بد بودن.
اشتباه پذیری پدر و مادر چرا مهمه؟
بچه با دیدن این رفتار، یاد میگیره که اشتباه کردن طبیعیه و میتونه ترمیمش کنه، نه اینکه از ترس اشتباه، فلج بشه.
۲. همیشه در دسترس نیستن، ولی معمولاً هستن
پدر و مادر کافی لزومی نداره همیشه کنار بچه باشن یا همهچیز رو دقیق و فوری پاسخ بدن. اما اغلب اوقات، وقتی بچه نیاز داره، کنارش هستن.
یعنی حضورشون قابل پیشبینیه و بچه میدونه “اگه مشکل پیش بیاد، مامانم یا بابام هستن“.
چرا مهمه که پدر و مادر در دسترس باشن؟
این باعث شکلگیری «دلبستگی ایمن» میشه، که پایهی اعتماد، عزتنفس و روابط سالم در آیندهست.
۳. همهچیز رو کنترل نمیکنن
پدر و مادر کافی، بچه رو کنترل نمیکنن، بلکه راهنماییش میکنن. اجازه میدن تجربه کنه، زمین بخوره، اشتباه کنه، ولی توی چارچوبهای مشخص.
اونا نه بیشازحد سختگیرن، نه کاملاً ولکن.
چرا مهمه که پدر و مادر کنترلگر نباشن؟
کنترل زیاد باعث اضطراب، نافرمانی یا از دست رفتن اعتماد به نفسه. در مقابل، آزادی کامل بدون قید و مرز هم بچه رو گیج و ناامن میکنه.
۴. دنبال کمال نیستن
پدر و مادر کافی دنبال این نیستن که بچهشون همیشه بهترین باشه. اونا تلاش، احساس و رشد بچه رو ارزشگذاری میکنن، نه فقط نتیجه یا موفقیت.
چرا مهمه که کمالگرا نباشی؟
بچههایی که تحت فشار کمالگرایی بزرگ میشن، اغلب دچار اضطراب، ترس از شکست یا اعتماد به نفس پایین میشن.
۵. عشقشون بیقید و شرطه
پدر و مادر کافی بچهشون رو همونجوری که هست دوست دارن، نه بهخاطر نمرهاش، ظاهرش یا رفتار خاصی. حتی وقتی بچه خرابکاری میکنه یا لجباز میشه، عشق و امنیتشونو ازش دریغ نمیکنن.
چرا مهمه که به بچه محبت کنیم؟
بچه با این حس بزرگ میشه که «دوستداشتنیام، حتی وقتی کامل نیستم». این بهترین پایه برای عزتنفسه.
وقتی دنبال کامل بودنیم، چی از دست میدیم؟
وقتی خودمون رو مجبور میکنیم همهچی رو عالی پیش ببریم، بیشتر خسته میشیم، بیشتر عذاب وجدان میگیریم، و کمکم صبور بودن و ارتباط احساسی با بچهمون رو از دست میدیم.
و وقتی بچههامون حس کنن فقط وقتی خوبن که همهچی درست انجام بدن، یاد میگیرن خودشون رو هم فقط توی موفقیتها دوست داشته باشن. اما اگه بدونن پدر و مادرشون همیشه پشتشن—چه توی موفقیت چه توی شکست—یاد میگیرن زندگی رو واقعیتر ببینن.
بذار واقعی باشی، نه بینقص
واقعی بودن یعنی گاهی اشتباه کنی، ولی بلد باشی درستش کنی. یعنی گاهی داد بزنی، ولی بعدش عذرخواهی کنی. یعنی گاهی خسته باشی، ولی بازم بچهت بدونه که کنارش هستی.
اگه به جای کامل بودن، روی همراه بودن تمرکز کنیم، خیلی چیزا بهتر پیش میره. لازم نیست همهچیزو کنترل کنی، فقط کافیه حضور داشته باشی.
حرف آخر
بچهها پدر و مادر کامل نمیخوان؛ اونا یه آدم واقعی میخوان که دوسشون داشته باشه، بهشون گوش بده، براشون وقت بذاره، اشتباهاتش رو بپذیره و همیشه یه تکیهگاه باشه.
پس اگه یه روز احساس کردی خوب نیستی، بدون که همین “خوب بودن”، با همهی نقصاش، همون چیزیه که بچهت لازم داره.
کامل نبودن، یعنی واقعی بودن. و واقعی بودن، یعنی بهترین چیزی که میتونی به بچهت بدی
ارسال پاسخ
نمایش دیدگاه ها